قصيده ی (( نخل خدا ))
امام چو در خمين نشو و نما گرفت نخل خدا فراشت قد و دين پا گرفت
امام ستاره ايست فروزان کز آسمان ظلمتگه زمان به فروغ و ضيا گرفت
امام فزود رونق بر محفل خدا زانکه او به صدر عالمان جا گرفت
امام رست چون گل در بوستان دين از رنگ او جهانی زيب وصفا گرفت
امام ز لطف طبع و دم جانفزای خويش هر بامداد ره به نسيم صبا گرفت
امام هزار نکته، گر، گلشن دين است اين موهبت ز بارگه کبريا گرفت
امام ز فيض ذوق و ذکاء قريحتش از پيامبر،آن نبی خدا مرحبا گرفت
ديباچه فضيلت سر فصل معرفت دانا سزد که خاک رهش توتيا گرفت
سر داد تا که نغمه ز گل دسته های دين روی زمين- به سحر بيان رسا گرفت
نثرش فصيح و نظم بليغ و سخن جزيل زانروی دستخط خلود و بقا گرفت
از سعی و جهد اوست که شد فضل مايه ور وز فر او کمال - ره اعتلا گرفت
هر خوی ناروا به مناعت فرو گذاشت تا وسعت نام نيکش گيتی فرا گرفت
ماوای اوست خانه اميد ايرانيان ای وای از دمی که چرخ – ز ما آن سرا گرفت
امام بود ستون امت اسلام و ای دريغ ز آن روز کاين وديعه زياران خدا گرفت
کانون ذوق و شوق و سخن و شور و حال حق را بصدق گفته- توانم گوا گرفت
در شرق و غرب نامش روی زبان خلق آوازه را نگر که کجا تا کجا گرفت
بر منکر فضايل او هر کجا که هست دانا بحکم منطق و وجدان خطا گرفت
تجليل او رواست که با آب زر نبشت تنديس او سزاست سر و پا طلا گرفت
با نيروی صداقت و ايمان و وفا وجود اين رادمرد پرده ز روی ريا گرفت
آزادگی و پاکنهادی و مکرمت ز انفاس قدس تربت پاک رضا(ع) گرفت
دلهای ما چون که و امام چو کهرباست بس که ها به جاذبه کهربا گرفت
قلب و دل وروان محبان و عاشقان برد آن چنانکه آهن – آهن ربا گرفت
امام همای تيز پر اوج صفای عارفان ملک شرف به جلوه فر هما گرفت
لرزيد پيکرم در نيمه خرداد شصت وهشت کاين مهربان پدرازسرما سايه وا گرفت
دردا از آن دمی که رسيد اين ندای شوم امت اسلام به سوگ امام والا عزا گرفت
در حيرتم که با ملت ايران شکسته بال دور فلک چرا ره کين و دغا گرفت
امام من .عزيز دل من. مراد من ای آنکه از شما آينه دل جلا گرفت